مثبت اندیشی در ۲۱ روز
مثبت اندیشی در 21 روز
صبح زود با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار می شوید و فورا به یاد آموخته های خود در مورد جملات مثبت تاکیدی می افتید و قبل از اینکه از جایتان بلند شوید، با خود چندبار تکرار می کنید: «امروز چه روز خوبیه.» هنگام خروج از خانه متوجه می شوید به دلیلی نامعلوم اتومبیلتان استارت نمی خورد؛ بعد از کمی سرو کله زدن با آن و با توجه به اینکه دارد دیرتان می شود، تصمیم می گیرید از خیر اتومبیل شخصی بگذرید و با تاکسی به محل کارتان بروید. بعد از کلی معطلی بالاخره موفق می شوید تاکسی پیدا کنید. در مسیر هستید که از رادیوی تاکسی می شنوید در آن ور دنیا بمبی منفجر شده است و تعداد زیادی افراد بی گناه کشته شده اند و در بین راه هم در کمال ناباوری می بینید راننده، مسیر شما را اشتباه متوجه شده است و باید مسافتی دورتر از مقصد خود پیاده شوید و تازه موقع پیاده شدن چون پولتان خرد نیست، با راننده بحثتان می شود. وقتی پیاده می شوید یادتان می افتد که نباید اجازه دهید روزتان خراب شود؛ پس باز با خود می گویید: «امروز خیلی روز خوبیه!» دیرتر از حد معمول وارد محل کارتان می شوید و با اینکه باراول است دیر می رسید، رئیستان با کج خلقی دیر آمدنتان را به رویتان می آورد و بعد مراجعه کننده ای دارید که هنوز سرجایتان ننشسته باید به او جواب بدهید. او هم گوشزد می کند که چقدر معطلش کرده اید. خب اینجاست که دیگر طاقت نمی آورید و پاسخ او را با تندی می دهید. بعد از اینکه یک فنجان چای می نوشید و کمی از استرستان کم می شود، دوباره با خود چندبار تکرار می کنید: «امروز خیلی روز خوبیه!» اما این بار صدایی در سرتان با تعجب و تمسخر می گوید: «واقعا؟‌ این هایی که تا الان دیدی کافی نبود؟!» با خود فکر می کنید:«آخر چرا؟ هر چه سعی می کنم مثبت باشم، دیگران اجازه نمی دهند»‌ و به یک باره تمام آنچه سعی کرده اید در مورد مثبت اندیشی یاد بگیرید و در زندگی تان پیاده کنید. از نظرتان زیر سوال می رود.
شاید سناریوی فرضی ما کمی اغراق شده باشد؛ مخصوصا اگر با فهم مثبت اندیشی و مثبت نگری آشنا باشیم و آن را در زندگی روزمره به کار بگیریم، چون معمولا زندگی مان دلپذیرتر و آسان تر خواهد شد؛ ولی گاهی اوقات برای یک روز یا حتی مدت زمان بیشتری به نظر می رسد از زمین و آسمان برایمان پیشامدهای منفی می رسد که دراین موارد حتی مثبت ترین افراد هم گاهی به اصطلاح کم می آورند و تسلیم احساسات منفی می شوند؛ در صورتی که اتفاقا در این موارد است که مثبت اندیشی بیشتر ضرورت و ارزش پیدا می کند، وگرنه در شرایط ایده آل و در میان کلی اتفاق خوب همه می توانند خوشحال و مثبت باشند! مثبت ماندن در این شرایط قدرت زیادی می طلبد که اکثرا فکر می کنند چنین قدرتی ندارند و بنابراین زود تسلیم می شوند که البته حق با آن هاست ولی چیزی که نمی دانند این است که همان طور که با انجام تمرینات ورزشی می توانیم قدرت بدنی مان را افزایش دهیم، اگر مغزمان را نیز تمرین دهیم، قدرت روحی مان افزایش می یابد. بله، درست متوجه شده اید! باید مغزمان را تمرین بدهیم! ولی چرا مغز؟ در واقع تمام برداشت ما از دنیای اطرافمان  حاصل پردازش مغز ما از اطلاعاتی است که از محیط دریافت می کنیم. این مغز ماست که طبق عادت به چیزی برچسب خوب، بد یا مثبت و منفی می زند و تصمیم می گیرد در مقابل هر اتفاقی چه برداشتی داشته باشیم و نیز ما را وادار می کند براساس همان برداشت، واکنش نشان دهیم. در واقع حادثه ای که رخ می دهد پس از عبور از فیلتر افکار ما، برایمان ماهیت خوب یا بد پیدا می کند. مغز  ما عادت کرده که اگر اتومبیلمان روشن نشد، به شکلی خودکار به این نتیجه برسد که فاجعه عظیمی رخ داده است! از طرفی ما تحت تاثیر عوامل بی شماری، عادت کرده ایم که توجهمان را بر روی حوداث به اصطلاح منفی متمرکز کنیم. وقتی از تاکسی پیاده شدیم، فقط بحثی که با راننده داشتیم در ذهنمان می ماند، نه آن لبخند زیبایی که از یک کودک دوست داشتنی در آغوش مادرش دریافت کردیم.
اولین مطلبی که در این رابطه باید یاد بگیریم این است که نوع نگرشمان به اتفاقات و محیط پیرامونمان را اصلاح کنیم. فرض کنید عینکی به چشم دارید که شیشه آن آبی رنگ است، مطمئنا به هر چیزی نگاه کنید، آن را آبی می بینید. اگر نگاهی به گذشته خود بیندازیم و حوداثی را که در زمان خود به نظرمان ناگوار بوده مرور کنیم، در ۹۰ درصد موارد متوجه می شویم آن پیشامد در ظاهر بد چقدر به صلاح ما بوده است. در باقی موارد هم اگر منصف باشیم، می بینیم درسی که از آن پیشامد گرفتیم، امروز بخشی از شخصیت ما را شکل می دهد و موجب رشد و تقویت روحی ما شده است. برخی حوادث تلخ مثل مرگ و میر، بخشی از سیر طبیعی زندگی هستند و باید آن ها را به عنوان واقعیت بپذیریم، پس در اینجا هم «بد» معنی خود را از دست می دهد. اگر ایمان قوی داشته باشیم، به مرور این مطلب برایمان جا می افتد که هر چیزی که اتفاق می افتد، حتما حکمتی دارد و برای منظور خاصی رخ می دهد. در این زمان است که هنگام مواجهه با شرایط بد به جای اینکه خودمان را ببازیم و به زمین و زمان ناسزا بگوییم، با خودمان فکر می کنیم وجود این وضعیت برای من چه معنایی دارد؟ چه چیزی باید یاد بگیرم؟ یا حتی می گوییم: «خدایا شکرت، نمی دانم با این اتفاق مرا در مقابل چه بلایی محافظت کردی.» قدری که این مهارت تغییر نوع نگرش را تمرین کنید، تازه متوجه می شوید ذهن و مغز ما چه نقش مهمی در شکل گیری واکنش های ما ایفا می کنند؛ به عنوان مثال حتما شما هم در مواقعی دچار استرس ناشی از شرایط محیط شده اید. جالب اینجاست که حتی استرس هم فکر می کنیم منشا خارجی دارد، فقط ناشی از ذهن ماست. شما در دنیای خارج از ذهنتان نمی توانید هیچ چیزی به عنوان استرس پیدا کنید. هیچ کس نمی تواند به شما یک بسته استرس بفروشد. استرس وجود خارجی ندارد، بلکه فقط واکنشی است که ما به شرایط پیرامونمان نشان می دهیم. بیایید از همین امروز یاد بگیریم برچسب زدن به اتفاقات را کنار بگذاریم و نیز قبول کنیم که قرار نیست زندگی مان یکنواخت باشد و هر روز ممکن است با مسائلی روبه رو شویم که حل کردن آنها بخشی از مسیر رشد و تعالی ماست.
دومین مهارت لازم، عادت دادن مغزمان به دیدن جنبه های مثبت وقایع است. همان طور که گفتم مغز ما به مرور تحت تاثیر محیط عادت می کند توجه ما را بر روی انواع موارد منفی متمرکز کند؛ در صورتی که بی نهایت اتفاق مثبت در زندگی روزمره همه ما رخ می دهد که چون آن ها را بی اهمیت تلقی می کنیم، اصلا به آن ها توجه نمی کنیم و این امر، به مرور به صورت یک عادت در ذهن ما جا افتاده است.
طبق برخی تحقیقات اگر ما کاری را به مدت ۲۱ روز متوالی انجام دهیم، آن کار برای ما به صورت یک عادت در می آید. به عبارت دیگر فقط ۲۱ روز کافی است تا ما عادت جدیدی در خود به وجود بیاوریم. به مدت ۲۱ روز هر روز ۳ اتفاق جدید مثبت را که در زندگی تان می افتد، یادداشت کنید و حتی بهتر است به کسی قول بدهید که روزانه این ۳ مورد را به اطلاعش خواهید رساند تا مجبور شوید حتما این کار را انجام دهید. در این حالت مغز شما یاد می گیرد به جای تمرکز بر روی منفی بافی به دنبال نکات مثبت زندگی تان بگردد. روزهای اول کمی پیدا کردن ۳ مورد دشوار خواهد بود، ولی ناامید نشوید این تمرین درعین سادگی به قدری قدرتمند است که قبل از پایان ۲۱ روز اثر آن را مشاهده خواهید کرد.