۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

موفقیت:سال نو، زندگی نو

موفقیت:سال نو، زندگی نو

موفقیت
هر چه به پایان سال نزدیک تر می شویم، احتمالا مرور سالی که گذشت و نارضایتی از همه آن کارهایی که می توانستیم انجام دهیم و انجام ندادیم و همه آن چیزهایی که می توانستیم به دست آوریم و به دست نیاوردیم، بیشتر می شود.
چنین است که مدام«چه می شد اگر» های بسیاری با خود تکرار می کنیم:«چه می شد اگر می توانستم شغل بهتری داشته باشم؟» «چه می شد اگر مهارت هایم را افزایش می دادم؟» «چه می شد اگر به کلاس زبان می رفتم؟» «چه می شد اگر بیشتر درس می خواندم؟» «چه می شد اگر بیشتر کار می کردم و بیشتر پول در می‌ آوردم؟» «چه می شد اگر رژیم می گرفتم و لاغرتر می شدم؟»‌ «چه می شد اگر…» و هر چه به آغاز سال نو نزدیک تر می شویم، احتمالا شروع می کنیم به فکر کردن، رویاپردازی، هدف گذاری و برنامه ریزی برای سالی که در پیش است: ترک برخی عادت ها، ورزش کردن، تغییر شغل، رژیم گرفتن، نوشتن اهداف، شرکت در دوره های آموزشی تخصصی، کتاب خواندن، صرف وقت بیشتر با خانواده و…
اما گویی تاریخ تکرار شده است: درست یک سال پیش، همین احساسات و افکار به سراغمان آمده بود و برنامه ریزی کرده بودیم که سال ۹۳، سالی متفاوت و پربار برایمان باشد، اما زودتر از آنکه تصور می کردیم بسیاری از اهداف و رویاهایمان را فراموش کردیم و در روزمرگی ها اسیر شدیم تا دوباره در آستانه سال نو، به تغییر خودمان و دنیایی که در آن اسیر شده ایم بیندیشیم: البته هستند کسانی که نه تنها چنین احساسی ندارند، بلکه از سالی که گذشت و چیزهایی که به دست آوردند و کارهایی که انجام دادند، احساس رضایت و شادکامی می کنند.
اما چه می توان کرد تا سال ۹۴ آن چنان که دوست داریم و خود را شایسته آن می دانیم، سالی نو و متفاوت برای زندگی باشد؟
چه چیزهایی را نمی خواهیم؟
احتمالا بسیاری از مسائل و مشکلات پیش روی ما در سال نو، تفاوتی چشمگیر با پیش از آن ندارد و احتمالا بخش زیادی از خواسته های ما نیز به جای خود باقی است. در واقع بسیاری از ما شاید نتوانیم دقیقا مشخص کنیم که چه چیزی را می خواهیم، اما معمولا به طور واضح و شفافی می دانیم یا می توانیم بگوییم که چه چیزهایی را نمی خواهیم؛ ما نمی خواهیم آن قدر چاق باشیم که بعد از چند قدم پیاده روی به نفس نفس بیفتیم؛ ما نمی خواهیم شغلی داشته باشیم که هیچ ربطی به علاقه ی ما ندارد. ما دوست نداریم با آدم هایی کار کنیم که ارتباط خوبی با آن ها نداریم؛ ما دوست نداریم آن قدر بی پول باشیم که نتوانیم با خیال راحت کیک تولدی برای فرزندمان بخریم؛ ما متنفریم از اینکه در شرایط سخت و استرس زا کنترلمان را روی رفتارمان از دست می دهیم؛ ما دوست نداریم دیگران ما را آدمی شلخته یا بی انگیزه یا تنبل فرض کنند،  ما نمی خواهیم فقط از صبح تا شب کار کنیم و شب ها فقط برای خواب به خانه برویم و آخر هر ماه بخش اعظم درآمدمان را به حساب صاحب خانه بریزیم.
این نخواستن ها و دوست نداشتن ها، همچون گرد و خاکی است  که روی آینه می نشیند و امکان دیدن تصویر واقعی خودمان را از ما سلب می کند. برای دیدن آن چیزهایی که در آینه می توان دید، نخست باید این گرد و خاک را زدود.
چه چیزهایی را می خواهیم؟
شاید بسیاری از ما دقیقا ندانیم که چه چیزهایی می خواهیم. بسیاری از ما ماشین خوب، شغل خوب، خانه خوب، پول زیاد، موفقیت و شادکامی را می خواهیم؛ اما وقتی از ما توضیح بیشتری بخواهند، پاسخ دادن برایمان دشوار می شود.
ماشین و خانه خوب یعنی چه؟ چقدرخوب؟
پول زیاد؟ چقدر زیاد؟
شغل خوب؟ چه چیزهایی یک شغل را خوب یا بد می کند؟ آیا هر شغلی به خودی خود خوب یا بد است؟
موفقیت و شادکامی؟ تعریف ما از موفقیت و شادکامی چیست؟
شاید مشکل این نیست که ما نمی دانیم در زندگی چه چیزهایی می خواهیم. مسئله اصلی این است که کمتر به ماهیت، چیستی و مهم تر از همه، چرایی آن چیزهایی که می خواهیم فکر کرده ایم.
ماشین خوب، خانه خوب، شغل خوب، پول زیاد، موفقیت و شادکامی را برای چه می خواهیم؟ در زندگی دنبال چه چیزهایی هستیم که داشتن این چیزها، می توانند برایمان ضروری باشند؟
شاید لازم است به این سوالات شفاف تر پاسخ دهیم:
دقیقا چه تغییراتی را می خواهیم در زندگی تجربه کنیم؟ منظورمان از درآمد بالا، دقیقا چقدر درآمد است؟ اگر پول و امکاناتی بیشتر از‌ آن چیزی که الان داریم یا به همان اندازه که در ذهن خود می پرورانیم، داشته باشیم آنگاه چه خواهیم کرد؟ دقیقا چه شغلی برای من شغل خوبی است؟ و چه چیزهایی در یک شغل می توانند وجود داشته باشد که آن شغل را به شغلی خوب برای من تبدیل می کند؟ درآمد، مزایا، پرستیژ، آدم هایی که با آن ها کار می کنیم، تاثیری که در بهبود کیفیت زندگی آدم ها می گذارد یا …؟
چه چیزهایی واقعا شما را خوشحال می کند و سر ذوق می آورد؟
در دوران کودکی هر یک از ما چیزهایی وجود داشتند که به معنای واقعی کلمه ما را خوشحال یا ذوق زده می کردند؛ مثل دوچرخه سواری، گوش کردن به داستان هایی که پدر بزرگ و مادر بزرگ برایمان تعریف می کردند، نقاشی کشیدن، فوتبال بازی کردن با دوستان، کتاب خواندن، تجربه کردن چیزهای جدید، سفر کردن، بالا رفتن از درخت و…
به مرور اما به دلایلی که از آن ها در می گذریم، همه آن هیجان، شوروشوق، سر زندگی و خوشحالی های ناب و خالص، تبدیل به روزمرگی، دوری کامل از ریسک کردن و دلخوش بودن صرف به شادی های سطحی در زندگی شدند.
شاید لازم است در آستانه سال نو به «کارها یا چیزهایی هر چند کوچک» بیندیشیم که حس هیجان، شگفت انگیز بودن زندگی و شادی ناب را برایمان به ارمغان می آورند. نیازی به ریسک کردن های بزرگ نیست؛ شاید وقت آن رسیده است که برای آنکه شور و نشاط کودکی را در خود زنده کنیم به سراغ چالش های کوچک در زندگی برویم.
از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را
ما آدم ها استعداد خاصی در توجیه کردن خودمان، تصمیماتمان و اعمال و رفتارمان داریم؛ مثلا در پاسخ به این سوال که چرا ورزش نمی کنیم، می گوییم «خیلی دوست دارم ولی مگه مشغله های کاری می ذاره» ‌و بعد در ادامه انگشت اتهام خود را به سوی « دیگران» می گیریم: «رئیسم مدام کار می ریزه رو سرم»؛ «هوا آلوده س و نمی شه رفت پیاده روی»؛ «ترافیک زیاده و موسسه آموزش زبان هم دوره»؛ «هزینه رنگ و بوم نقاشی زیاده و الان باید قسط های عقب مونده رو بدم» و…
در واقع هرگز،‌هرگز و هرگز روزی فرا نخواهد رسید که همه چیز بر وفق مراد باشد. همه به ساز ما برقصند، هیچ مانعی وجود نداشته باشد و خیالمان آن قدر راحت باشد که بتوانیم بی هیچ دردسر یا دغدغه ای به آن کارهایی بپردازیم که دوستشان داریم. شاید همین حالا وقت آن است که کاری کنیم، هر قدر هم کوچک باشد. روزی ۲ ساعت ورزش کردن و ۳ ساعت مطالعه کردن پیش کش، با همین چند دقیقه ناقابل هم می توان شروع کرد؛ فقط آنچه مهم است تعهد سفت و سختمان به انجام هر روزه همین کارهای کوچک است؛ چرا که قطره های مداوم آب سنگ را هم سوراخ می کند و هیچ کس و هیچ چیز جز خودمان نمی تواند ضامن متعهد ماندن به این تلاش مستمر برای توجیه نکردن، ارتقای کیفیت زندگی و توسعه مهارت های فردی ما باشد. برای آنکه زندگی در سال نو را تجربه کنیم، قطعا لازم است بزرگ فکر کنیم اما نیاز نیست معجزه ای رخ دهد. معجزه در همان کارهای کوچکی نهفته است که زیر سایه فکر و رویای بزرگ ما قرار دارند و ما خودمان را به انجام مداومشان متعهد می دانیم. بهترین زمان آغاز برای تجربه زندگی نو هم همین حالاست، نه در لحظه تحویل سال نو.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر