۱۳۹۳ دی ۲۳, سه‌شنبه

من زخمی یک دردم!

من زخمی یک دردم!  
روانشناسی
پس از تحمل هر حادثه و دردی، بازسازی احساسی و مدیریت هیجانی ضرورت دارد. این مقاله به شرایط و حوداث پس از «بی وفایی»‌ می پردازد.در مقالات قبلی، موضوع بی وفایی را از زوایای مختلف بررسی کردیم؛ در این مقاله قصد داریم به این موضوع بپردازیم  که «حالا چه باید کرد؟»
قبل از شروع بحث به چند نکته توجه دشته باشید:
اول این که برای ساده تر کردن مطلب، فرد بی وفایی کننده را «مرد» و همسر بی فایی دیده را «زن» خطاب می کنیم. اگر می خواهید می توانید جای جنیست را خودتان عوض کنید.
دوم این که فرزندان را از معادله خارج می کنیم؛ نه به این خاطر که فرزندان در این جریان نقشی ندارند یا تأثیری نمی پذیرند، بلکه به این دلیل که اگر آن ها را وارد معادله کنیم، تمام تمرکز ما روی آنان خواهد بود، چون فرزندان در زندگی، با ارزش ترین جایگاه را دارند.
همسر بی فایی دیده در چنین مواقعی باید ابتدا فرزندان خود را در نظر بگیرد، سپس به خودش فکر کند و این چیزی است که ما در این جا می خواهم درباره آن صحبت کنم.
پس از بی وفایی همسر
پس از بی وفایی یکی از همسران، اغلب دو حالت بروز می کند:
حالت اول این است که مرد ازدواج و زندگی را ترک می کند، خواه برای این که با زنی دیگر باشد یا نه، و زن (که حالا زن سابق است) باید با شرایط پس از این واقع مواجه شود.
حالت دوم، مرد در ازدواج می ماند و زن باید یکی از گزینه های «ماندن»‌ یا «رفتن» را انتخاب کند. اگر زن، گزینه «رفتن» را انتخاب کرده و همسرش را ترک کند، با همان موقعیتی مواجه می شود که زنی که همسرش او را ترک کرده، تجربه می کند، پس در پایان می توانیم درباره هر دو مورد صحبت کنیم.
اگر شوهر، زن را ترک نکند و در عوض بماند و به زندگی اش ادامه دهد، زن باید تصممیم بگیرد که بماند یا برود. از آن جا که شوهر یکی از تعهدهای ازدواج که همان «رها کردن همه افراد دیگر» است، نقض کرده، زن دیگر تعهد و الزامی برای ادامه زندگی زناشویی ندارد، زیرا مرد این ازدواج را با زیر پا گذاشتن تعهدش نقض کرده است؛ اما ممکن است زن این طور احساس نکند و بخواهد به زندگی مشترکش ادامه دهد؛ انتخاب با اوست!
اگر زن ارزش زیادی برای رابطه اش و تعهد هنگام ازدواجش یعنی «در خوبی و بدی در کنار هم بودن» قائل باشد، ممکن است تصمیم بگیرد که با شوهر خطا کارش بماند و به زندگی ادامه دهد. پس وظیفه او این است که تلاش کند تلخی جریان بی وفایی را پشت سر بگذارد. اگر زنی که مورد بی وفایی همسرش قرار گرفته به هر دلیلی «مجبور» باشد با شوهر بی وفایش به زندگی ادامه دهد، در بدترین شرایط ممکن در یک زندگی زناشویی گرفتار می شود و نیاز جدی به درمان دارد.
اگر زن احساس کند که زندگی اش تباه شده یا آسیب غیرقابل جبران به آن وارد شده یا حتی اگر تمایلی نداشته باشد برای ادامه زندگی با مردی که به اعتمادش بی فایی کرده، تلاش کند، می تواند شوهرش را رها کند؛ بی شک کسی به او به خاطر این تصمیمش خرده نخواهد گرفت؛ البته این در حالی است که فرزندی در زندگی آن ها وجود نداشته باشد.
اگر زن بخواهد همسرش را ترک کند، در جایگاه همان زنی قرار می گیرد که شوهرش ترکش کرده، اما دو تفاوت بین آن ها وجود دارد:
زن اول، با انتخاب خودش همسرش را ترک می کند، در حالی که زن دوم ترک شده است! ترک شدن توسط مردی که بی وفایی کرده، رنجش زن را دوچندان می کند و به عزت نفس او خدشه وارد می کند، عزت نفسی که پیش از این به خاطر بی وفایی همسرش آسیب دیده بود.
اگر زن، شوهر بی وفایی کننده اش را ترک کند، او کنترل موقعیت را بر عهده دارد و دیگر اجازه نمی دهد مرد رابطه شان را در جهتی که می خواهد، هدایت کند و خودش مسئولیت زندگی خودش را بر عهده می گیرد.
صرف نظر از این که کدام طرف، اول همسرش را ترک می کند، طرف مورد بی وفایی قرار گرفته، ناچار است با زندگی پس از این جریان مواجه شود و من هیچ راه چاره قطعی و بی نقصی را برای این افراد نمی توانم توصیه کنم. برخی از افراد برای پایان دادن به این مسئله احساس می کنند باید با آن خاطره و شاید حتی همسرسابق خود روبه رو شوند؛ برخی ممکن است نیاز داشته باشند تجربه ای را که از سر گذرانده اند، فراموش کنند و برخی ممکن است نیاز داشته باشند علاوه بر فراموش کردن، بخشش هم داشته باشند. به طور کلی، زن باید کاری کند که به نفع خودش باشد؛ در این نقطه تنها تعهد و الزام او، خودش است؛ بدون در نظر گرفتن فرزندان.
این توصیه «توجه صرف به خود داشتن» نه تنها با عقل سلیم بلکه تا حدودی با تمام مکاتب اخلاقی همخوانی دارد. اخلاقیات در هر فرهنگ و ملتی، بر پاکدامنی و داشتن یک زندگی خوب متعهدانه تأکید دارند که در آن، علاوه بر خود باید مراقب دیگران هم بود. اخلاقیات کانتی (گونه ای از علم الاخلاق) بر حقوق خود به همراه حقوق دیگران، به ویژه احترام به خود و رشد، تأکید دارد و مکتب انتفاعی که از همه انسان ها می خواهد بهزیستی کلی را بالا ببرند،
به خود فرد توجه زیادی دارد.
توجه داشتن به خود، خودخواهانه نیست! اگر دیگر تعهدات و الزامات برای توجه به خود را نادیده بگیرید، خودخواهانه است.
بنابراین این مکاتب اخلاقی با این توصیه موافق هستند؛ اما می پرسند: «چه باید کرد؟»
مسئله این جاست که هیچ مکتبی در این قسمت واضح و شفاف نیست؛ اما من این را یک نقطه قوت می دانم، نه یک نقطه ضعف. ممنوعیت های اخلاقی در اصل مؤکد و سخت گیرانه اند، به کسی آسیب نزن، دزدی نکن و…؛ در حالی که «ترغیب های» اخلاقی کلی ترند، برای مثال می گویند:«به دیگران و خودتان کمک کنید.» گفتن این که چه نباید کرد، آسان است، اما گفتن این که چه باید کرد، بسیار سخت است.
می دانید دلیل آن چیست؟ گفتن این که چه باید کرد به این بستگی دارد که چه چیز برای شما بهتر است؛ ‌یعنی به نیازها، اهداف، خواست ها، نقاط قوت وضعف شما بستگی دارد. اگر نیاز دارید که فراموش کنید، پس به کارهایی بپردازید که برای فراموش کردن تجربه گذشته نیاز دارید. به دوستان بپیوندید، با افراد جدید آشنا شوید، به گروهی ملحق شوید، یک سرگرمی جدید را شروع کنید یا دوباره از سر بگیرید و کارهایی مانند این اگر نیاز دارید که ببخشید، پس ببخشید (شاید برای این کار نیاز به کمک یک دوست یا درمانگر داشته باشید یا این پست بتواند به شما کمک کند.) اگر نیاز دارید که به شهری جدید رفته و یک زندگی جدید را شروع کنید، این کار را انجام دهید. هیچ کس بهتر از خودتان نمی داند چه کاری برایتان بهتر است. شاید به کمک خانواده، دوستان یا یک درمانگرهم نیاز داشته باشید. بی شک هیچ عالمی هم نمی تواند بگوید که بهترین کار برای شما چیست و این چیزی است که من در تمام پست هایم درباره مسائل اخلاقی می گویم:«علم اخلاق نمی تواند جواب قاطعی برای شما فراهم کند، بلکه چار چوب هایی به شما می دهد که با استفاده از آن ها می توانید جواب های سازگار با کمال و شخصیت اخلاقی خودتان را بیابید.»
بنابراین اگر به شما بی فایی شده و با فرض این که شما به افرادی که به شما وابسته اند (مانند فرزندان، اقوام مسن و غیره) توجه دارید، اولین و مهم ترین تعهد شما نسبت به خودتان است و من نمی توانم به شما بگویم چطور باید این کار را بکنید (فقط امیدوارم این کار را انجام دهید!) تنها توصیه من به شما این است که از تجربه تان درس بگیرید. به هر قیمت که شده روی آن متوقف نشوید، به آن فکر نکنید و به خودتان ضربه نزنید. اجازه بدهید کمی زمان بگذرد و دردهایتان بهبود یابد، کمی صبر کنید، ببینید برای بهتر کردن زندگی آینده تان، از گذشته چه درسی می توانید بگیرید تا زندگی تان را بهتر کنید.

روانشناسی خانواده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر